لکنت آواز

به جز افسانه ی نی قصه چه پردازم من عطش آلوده ترین لکنت آوازم من

لکنت آواز

به جز افسانه ی نی قصه چه پردازم من عطش آلوده ترین لکنت آوازم من

سیاوخش ( چند اصطلاح مربوط به داستان سیاوش )

 بنام خداوند جان و خرد      کزین برتر اندیشه برنگذرد

سیاووش

 سیاوش ،  سیاوخش و  سیاووش که به تلفظهای مختلف دیده میشود همه بمعنی (دارنده ی اسب نر سیاه است ).نام یکی از پهلوانان شاهنامه است. پدرش کیکاووس شاه ایران ومادرش از خویشان گرسیوز برادر افراسیاب و از تبار فریدون میباشد.معلم ومربی اش رستم جهان پهلوان است که از شاه خواست تا سیاوش را بدو بسپارد تا او را بپروراند و هنرهای شاهانه وآداب فرماندهی و سپاهکشی و فنون رزم آزمایی ونبرد یادش بدهد.پس از باز گشت سیاوش از نزد رستم به پیش پدر.سودابه زن کاووس دختر شاه هاماوران عاشق او میشود وسیاووش بعلت نجابت طبع از این عشق سرباز میزند وسودابه به او کینه ور میشود وشوهر را بر او بدبین میسازد.

 

(ور ِ سیاووش):

کیکاووس برای آزمایش بیگناهی او دستورداداز میان آتش بگذرد وسیاووش ناگزیر شد برای بیگناهی خود و بجای سوگند از میان انبوهی از آتش بگذردتن پاک اوکه بپاکی و بیگناهی چون تن زرتشت واز آتش بود بی هیچ زیانی از میان آتش گذشت تا راستی پیامش را باور کنند. اما سودابه جرات نکرد به آتش نزدیک شود. سیاوش پیش پدر رفت و وساطت نمود که سودابه را ببخشد و او قبول کرد.

 

(صلح سیاوش):  

 سیاوش پس از رنجهایی که از این عشق ناپاک کشید بدستور پدر بجنگ با تورانیان رفت امابر خلاف خواسته ی پدر با افراسیاب صلح کرد و کاووسپس از شنیدن این خبر خشمگین شد و او را با نامه ای سر زنش کرد سیاووش از بیم پدر در سرزمین توران ماند.

 

(ازدواج سیاوش):

سیاوش نزد افراسیاب تقرب یافت با جریره دختر پیران وزیر افراسیاب ازدواج کرد و از جریره پسری یافت نامش را فرود نهاد.سپس به 1یشنهاد پیران با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج کرد و پسری از وی آمد که خسرو نامیدند و او بعد ها شاه ایران شد یعنی همان کیخسرو.

 

(گنگ دز، گنگ دژ و سیاووش گرد ، سیاوش کِرد):

افراسیاب بخشی از کشور را به سیاوش داد باآنجه لازمه ی زندگی شاهانه بود و سیاوش با فرنگیس بدانجارفت و گنگدز را بنانهاد. ومتعاقبا پیامیاز افراسیاب به سیاوش رسید که جایی پاکیزه و خرم از کشور را به تو بخشیدم به آنجا رو شهری زیبا وآراسته بنا کن  وآنچه لازم است از گنج من حزینه ی آن بساز سیاوش به مکان جدید رفت در آن خرم جایگاه شهری زیبا و آراسته بنام سیاووش گرد بنا بنا نهاد.گرسیوز برادر افراسیاب که بر سیاوش حسد می برد افراسیاب را بر او بدبین ساخت تا سرانجام به فرمان افراسیاب سیاوش را کشتند.

 

(خون سیاووش یا حزن سیاووشان)

گویند که چون بفرمان افراسیاب سیاوش کشته شد بر زمینی که خون او ریخته شد گیاهی رویید که به خون سیاووش معروف گشت این گیاه چوندارو بکارمی رفته است.فردوسی گوید:بساعت گیاهی از آن خون برست   جز ایزد که داند که او چون برست   گیارادهم من کنونت نشان   که خوانی همی خون اسیاوشان   کسی فایده خلق راهست از او   که هست آن گیا اصلش از خون او.خاقانی هم این گونه سروده است:شب چاه بیزن بسته سر مشرق گشاده زال زر   خون سیاووشاننگر بر خاک و خاراریخته.

 

(کین سیاوش):

خبر قتل سیاوش درایران غوغایی بر انگیخت رستم سودابه را به کین سیاوش کشت وتوران را به انتقام خون شاهزاده ی معصوم ویران کرد از سیاوش که دو پسر باز ماند بخصوص کیخسرو کین پدر را از دشمنان باز گرفت اما حدیث انتقام خون بناحق سیاووش در فرهنگ ایران همچنان پایدار ماند تا آنجاکه  بروایت تاریخ بخارا زیادت از سه هزار سال است که اهل بخارا بر کشتن سیاووش سرودهای عجیب است که مطربان آن سرودهارا-کین سیاووش- وقوالان- گریستن مغان- گویند. بیست و هفتمین لحن از لحن های باربد نیز کین سیاووش-است:چو زخمه راندی از کین سیاووش   پر از خون سیاووشان شدی گوش.خمسه.

 

(سیاووش در مفهوم اساطیری)

سیاووش در مفهوم اساطیری خویش نماینده ی نابودی و رستاخیز است وبهار وخزان گیاه را در زندگی و مرگ خویشمجسم میکند  و از این حیث شبیه میشود به تموز-بابلی و ایزیریس- مصری و ادونیس- فنیقی و یونانی این هر سه پروردگار روییدنی و باروری هستند و افسانه ی آنها کنایه از تناوب زندگی ومرگ است ورستاخیز آنان هرساله با مراسم سوگ و جشن بر گزار میشود.

(پرسیاووشان هم شعر الجن هم شعرالغول):

نیز گیاهی است که درجاهای نمناک می روید وبعنوان نماد یا خدای نباتی در اساطیر مطرح میشود.

 

(تاثیر سیاوش در ادب فارسی):

حافظ میگوید:

-شاه ترکان سخن مدعیان میشنود   شرمش از مظلمه ی خون سیاووشش باد.

در خمسه آمده :

چو زخمه راندی از خون سیاووش   پر از خون سیاووشان شدی گوش .  

 

.دیوان شمس دارد:

هین طبلک شبروان فرو کوب   زیراکه سوار شد سیاووش.

 

ازرقی گوید:

خرم تر از بهار سراید به زیر و بم   گه کینه ی سیاووش و گه سبزه ی بهار.

 

 قاآنی گوید:

جام کیخسرو پراز می کن که تا چون تهمتن   کینه ی خون سیاوش خواهم از افراسیاب.

  نیز گوید:

خور چو گوروی ُ زره ِ سیاووش ِ مه را   بهر بریدن گرفت گوی زنخدان.

 

عطارگفته است:

-خیز و خون سیاوش آر که صبح    تیغ افراسیاب می آرد.

 

امیر خسرو جهانگیری گوید:

-بدان سان که شد روی صحرا سراسر   پر از بهمن ِ روی و خون ِ سیاوش.

 

خاقانی میگوید:

-کیخسروانه جام، زخون سیاوشان   گنج فراسیاب به سیمابرافکند.

-شب چاه بیژن بسته سر، مشرق گشاده زال زر   خون سیاووشان نگر، بر خاک و خارا ریخته .

 آن خون سیاوش از خم جم   چون تیغ فراسیاب در ده .

-کردی بدرگه تو، سیاووش، چاوشی   بودی بحضرت تو فرنگیس، پرده دار.

-مدت عمر ار نداد کام سیاووش   دولت کاووس کامکار بماناد.

سنایی میگوید:

-از برای عّز دیدار سیاوخشی وشش   همچو بیژن بند کن در چاه خواری جاه را.

 

 صایب گوید:

-تیر از روح سیاووشش مدد میطلبد   سینه ی گرم که دیگر هدف تیر تو شد.

شعله نتوانست پیچیدن سیاوش را عنان   شهپر توفیق صایب همت شاهانه است.

 

احمد شاملو:

من کلام آخرینرا/ بر زبان جاری کردم/همچون خون بی منطق قربانی/ بر مذبح / یا همچون خون سیاووش / خون ِ هر روز ِ آفتابی که هنوز بر نیامده است / که هنوز دیری به طلوعش مانده است / یا که خود هرگز بر نیاید.          

 

 

منابع :

شاهنامه ی فروغی /

 دیوان خاقانی /

دیوان شمس /

 دیوان حافظ /

 فرهنگ اساطیری یاحقی /

فرهنگ دری کیا /

 فرهنگ معین /

 خمسه ی نظامی /

شاهنامه  به نثر از دبیر سیاقی .تمه     

 

 در خزائن نراقی مطلبی راجع به یک بیت حافظ دیدم که مربوط میشد به سیاوش حیفم آمد به یاد داشت سیاوش                                                           اضاضه  نکنم.

    شاه ترکان سخن مدعیان میشنود          شرمش ازمظلمه ی خون سیاووشش با د   

میتواند شد که مراد خواجه از شاه ترکان قوه ی عاقله ی ملکیه باشد واز مدعیان قوای بهیمیه وسبعیه وشیطانیه یعنی شهویه و غضبیه و وهمیه باشد که جنود شیطانند ومراد از سیاوش نفس ناطقه ی قدسیه باشد که مانند سیاوش از وطن اصلیه ی خود دور افتاده و از مصاحبت با دوستان خود که ارواح مجرده وعقول مقدسه هستند باز مانده و به غربت گرفتار شده و خلاصه ی معنی آن است که:

عقل که پادشاه مملکت بدن است تدبیر خود را از دست داده و به فریب لصوص قوای بهیمیت و سبعیت وشیطانیت که به منزله ی مدعیانند مغرور شده وباعث هلاکت نفس قدسیه گردیده.

ربنا نجنا من ظلمات مضیق الطبیعه برحمتک و رافتک .